ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مثل نماز مثل دعا صبح و ظهر و شام
ارباب را زدیم صدا صبح و ظهر و شام
ما لطف کرده ایم به خود بین روضه ها
ارباب لطف کرده به ما صبح و ظهر و شام
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مثل نماز مثل دعا صبح و ظهر و شام
ارباب را زدیم صدا صبح و ظهر و شام
ما لطف کرده ایم به خود بین روضه ها
ارباب لطف کرده به ما صبح و ظهر و شام
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
من را به جز خیالت فکری دگر نباشد
دردِ فراق ، شرحش این مختصر نباشد
صحن و سرایت آقا ، خواب از سرم ربوده
هر شب به جز حریمت فکری به سر نباشد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
" خواب یاران " " استخوانِ در گلو " یعنی همین
غافلیم و حاصل دوری از او یعنی همین
عمرمان طی شد به فکر آرزوهای بلند
سُکر جهل آرزو در آرزو یعنی همین
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تکامل دلِ زار من از کمال گذشت
سه سال طفل تو بودن هزار سال گذشت
محال بود که آن خارها مرا نکشند
ولی به شوق تو جان من از محال گذشت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
فارغ از خود کی کند ساز پریشانی مرا
بس بود جمعیتم کز خویش می دانی مرا
شبنم صبحم ، خیالم ، خاطرم ، شوقم ، دلم
ارتباطی نیست هرگز با گران جانی مرا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عمه جان ، پای من و حال شما دیدنی است
دل خون ، پای برهنه ، چه سفر کردنی است ؟!
عمه جان ، موی من و روی شما سوخت ، ببین
کعب نی پیرهنم را به تنم دوخت ، ببین
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تویی که از شمیم تو بهشت جان گرفته است
فدای آن سرت شوم که بوی نان گرفته است
چه کرده پنجه ی صبا چو چنگ زد به زلف تو
که شور گیسوی تو دل از آسمان گرفته است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به نام نامی سر ، بسمه تعالی سر
بلندمرتبه پیکر ، بلندبالا سر
فقط به تربت اعلات سجده خواهم کرد
که بنده ی تو نخواهد گذاشت هر جا سر