016

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


کربلا را می ‌سرود این بار ، روی نیزه‌ ها

با دو صد ایهام معنی‌ دار ، روی نیزه‌ ها

نینوایی شعر او از نای هفتاد و دو نی

مثل یک ترجیع شد تکرار ، روی نیزه‌ ها

چوب خشک نی به هفتاد و دو گل آذین شده ست

لاله‌ ها را سر به سر بشمار ، روی نیزه‌ ها

زخمی داغند این گل‌ های پرپر، ای نسیم !

پای خود آرام‌ تر بگذار روی نیزه‌ ها

یا بر این نیزار خون امشب متاب ای ماهتاب

یا قدم آهسته ‌تر بردار روی نیزه‌ ها

قافله در رجعت سرخ است و جاده فتنه جوش

چشم میر کاروان ، بیدار روی نیزه‌ ها

زنگیان آیینه می‌ بندند بر نی ، یا خدا -

پرده بر می‌ دارد از رخسار روی نیزه‌ ها ؟

صوت قرآن است این ؟ یا با خدا در گفت‌ و گوست

رو به رو ، بی‌پرده ، در انظار روی نیزه‌ ها

یاد داری آسمان !؟ با اختران ، خورشید گفت :

وعده ی دیدارمان : این بار روی نیزه‌ ها ؟!

با برادر گفت زینب : راه دین هموار شد

گر چه راه توست ناهموار روی نیزه‌ ها

ای دلیل کاروان ! لختی بران از کوچه‌ ها

بلکه افتد سایه ی دیوار روی نیزه‌ ها

صحنه ی اوج و عروج است و طلوع روشنی

سیر کن سیر تجلّی زار روی نیزه‌ ها

چشم ما آیینه آسا غرق حیرت شد چو دید

آن همه خورشید اختربار روی نیزه‌ ها