001

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


" با هر قدم سمت حرم لبیک یا زینب

در عشق سر می‌ آورم لبیک یا زینب... "

این را که گفتی شوری افتاده‌ ست در جانم

در اعتقادم ... باورم ... لبیک یا زینب ...

عمری سرِ این سفره نانم داد و با خود گفت

در روضه‌ هایش مادرم : لبیک یا زینب

هر چند دستم خالی خالی‌ ست ، می‌ خوانم

تا ربنای آخرم : لبیک یا زینب

این شور عاشوراست در دل‌ ها که می‌ گوید :

" جانم فدای خواهرم ، لبیک یا زینب "

تو با تفنگت رفتی و در معرکه خواندی :

" من نیز ابن الحیدرم ! لبیک یا زینب ! "

رفتی و گفتی اذن نزدیک است اما تا

لب تر نکرده رهبرم لبیک یا زینب ! ... 

حالا که بی‌ سر آمدی حک می‌ کنم این را

بر پیکر انگشترم : " لبیک یا زینب "

شاید قلم روزی تفنگی شد که بنویسم

با خون میان دفترم : " لبیک یا زینب "