004

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


بهار تب زده قربانی خزان شده است

زمین بهانه ی نفرین آسمان شده است

سر مفسر قرآن به رحل نیزه نشست

چه خاک ها به سر خیل قاریان شده است

به نی مراقب خود باش ماه محرابم

حسین ! طاق دو ابروی تو نشان شده است

شبی درون تنور و دمی به روی درخت

گهی به صندوق دشمن سرت نهان شده است

دوباره یوسف تشنه تو معجزه کردی ؟

برای سنگ زدن پیرزن جوان شده است !

درون طشت که رفتی خیالت آسوده

سفارش لب خشکت به خیزران شده است

بس است با لب زخمی دگر نخوان قرآن

ببین چه ولوله ای بین کاروان شده است