ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تویی که از شمیم تو بهشت جان گرفته است
فدای آن سرت شوم که بوی نان گرفته است
چه کرده پنجه ی صبا چو چنگ زد به زلف تو
که شور گیسوی تو دل از آسمان گرفته است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تویی که از شمیم تو بهشت جان گرفته است
فدای آن سرت شوم که بوی نان گرفته است
چه کرده پنجه ی صبا چو چنگ زد به زلف تو
که شور گیسوی تو دل از آسمان گرفته است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گرچه هر لحظه تماشای تو شادم کرده است
دیدنت این بار دل را خانه ی غم کرده است
ای جوان ! گفتم عصای دست پیری ام شوی
داغ تو پشت مرا مثل عصا خم کرده است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
" با هر قدم سمت حرم لبیک یا زینب
در عشق سر می آورم لبیک یا زینب... "
این را که گفتی شوری افتاده ست در جانم
در اعتقادم ... باورم ... لبیک یا زینب ...
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نه آب بود نه آتش نه خاک بود نه باد
معلم ازلی یا حسین یادم داد
اگر که خاک در آستان او نشوم
تنم غبار هوا و سرم رود بر باد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تاب و تبم ، ذکر لبم هر دم رقیه است
زیباترین نامِ در این عالم رقیه است
از فتنه های این زمانه در امانم
تا آن زمان که محور دینم رقیه است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در سینه ام جز مِهر زینب جا نخواهد شد
با او کسی در عاشقی همتا نخواهد شد
عاشق شوی حرف دلم را خوب می فهمی
ذکری شبیه " زینب کبری " نخواهد شد