ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اگر چه مادر تو ، دختر پیمبر نیست
کسی حسینِ علی را چنین برادر نیست
حسین ، پیش تو انگار در کنار علی ست
کسی چنان که تو ، هرگز شبیه حیدر نیست
زلال علقمه ، در حسرت تو می سوزد
کنار آبی و لب های تفته ات ، تر نیست
به زیر سایه ی دست تو می نشست ، حسین
چه سایه ای و چه دستی ! شگفت آور نیست ؟
حدیث غیرتت آری شگفت آور بود
که گفته است که دست تو آب آور نیست ؟
شکست ، بعد تو پشت حسینِ فاطمه ، آه
حسین مانده و مقتل ، علیِ اکبر نیست
حسین مانده و قنداقه ی علی اصغر
حسین مانده و شش ماهه ای که دیگر نیست
نمانده است به دست حسین از گل ها
گلی پس از تو ، دریغا ! گلی که پرپر نیست
هزار سال از آن ظهر داغ می گذرد
هنوز روضه ی جانبازی ات ، مکرّر نیست
قسم به مادرت ام البنین ! امامی تو
اگر چه مادر تو ، دختر پیمبر نیست