ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
زیبا هلال یک شبه ، ای سایه ی سرم
بالا نشسته ای مرا می کنی نگاه
عالم همه پناه به نام تو می برند
حالا ببین که خواهر تو گشته بی پناه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
زیبا هلال یک شبه ، ای سایه ی سرم
بالا نشسته ای مرا می کنی نگاه
عالم همه پناه به نام تو می برند
حالا ببین که خواهر تو گشته بی پناه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خدا کند ز لبت یک سلام هم باشد
و سایه ات به سرم مستدام هم باشد
بریز گیسوی خود را به شانه های نسیم
که خوش تر است که ماهم تمام هم باشد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
فراز منبر نی قرص ماه می بینم
خدای من ! نکند اشتباه می بینم ؟
بتاب یوسف من ! بوی گرگ می شنوم
بتاب ، راه دراز است و چاه می بینم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کربلا را می سرود این بار ، روی نیزه ها
با دو صد ایهام معنی دار ، روی نیزه ها
نینوایی شعر او از نای هفتاد و دو نی
مثل یک ترجیع شد تکرار ، روی نیزه ها
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تازه رسیده از سفر کربلا سرت
بین تن تو فاصله افتاده تا سرت
با پهلوی شکسته و با صورت کبود
کنج تنور کوفه کشانده مرا سرت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بهار تب زده قربانی خزان شده است
زمین بهانه ی نفرین آسمان شده است
سر مفسر قرآن به رحل نیزه نشست
چه خاک ها به سر خیل قاریان شده است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مثل نماز مثل دعا صبح و ظهر و شام
ارباب را زدیم صدا صبح و ظهر و شام
ما لطف کرده ایم به خود بین روضه ها
ارباب لطف کرده به ما صبح و ظهر و شام