ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بال در آیینه بشکن ، سایه در جوهر مکن
جوهر پرواز خواهی فکر بال و پر مکن
چون ورق برگشت ، برگشتی نباشد ناگزیر
پیش اوراق خزان ، آرایش دفتر مکن
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بال در آیینه بشکن ، سایه در جوهر مکن
جوهر پرواز خواهی فکر بال و پر مکن
چون ورق برگشت ، برگشتی نباشد ناگزیر
پیش اوراق خزان ، آرایش دفتر مکن
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شکر خدا دعای سحرها گرفته است
دست مرا کرامت آقا گرفته است
شکر خدا که چشم همیشه حسینی ام
اشکی برای روز مبادا گرفته است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تازه رسیده از سفر کربلا سرت
بین تن تو فاصله افتاده تا سرت
با پهلوی شکسته و با صورت کبود
کنج تنور کوفه کشانده مرا سرت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به این دلیل که می زد پیامبر بوسه
گرفت تیغ از این جا شدیدتر بوسه
برای این که نبرّند ظهر روز دهم
گرفته است از این حنجر این قدر بوسه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گشود جانب دریا ، نگاه شعله ورش را
همان نگاه که می سوخت از درون ، جگرش را
به دور دست بیابان نگاه کرد ، چگونه
گرفته بود عطش ، خیمه خیمه ، دور و برش را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اگر چه مادر تو ، دختر پیمبر نیست
کسی حسینِ علی را چنین برادر نیست
حسین ، پیش تو انگار در کنار علی ست
کسی چنان که تو ، هرگز شبیه حیدر نیست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چشمم از اشک پر و مشک من از آب تهی ست
جگرم غرقه به خون و تنم از تاب تهی ست
گفتم از اشک کنم آتش دل را خاموش
پر ز خوناب بُوَد چشم من ، از آب تهی ست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دریا به چشم گریه کنانت چو شبنم است
یعنی که هرچه گریه برایت کنم کم است
شکر خدا که با همه ناقابلیمان
اشکی برای عرض ارادت فراهم است