ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تا اشک هست در بصرم گریه می کنم
با این توان مختصرم گریه می کنم
تنها نه با دو چشم ترم گریه می کنم
با خون مانده بر جگرم گریه می کنم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تا اشک هست در بصرم گریه می کنم
با این توان مختصرم گریه می کنم
تنها نه با دو چشم ترم گریه می کنم
با خون مانده بر جگرم گریه می کنم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
من را به جز خیالت فکری دگر نباشد
دردِ فراق ، شرحش این مختصر نباشد
صحن و سرایت آقا ، خواب از سرم ربوده
هر شب به جز حریمت فکری به سر نباشد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
" خواب یاران " " استخوانِ در گلو " یعنی همین
غافلیم و حاصل دوری از او یعنی همین
عمرمان طی شد به فکر آرزوهای بلند
سُکر جهل آرزو در آرزو یعنی همین
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تاب و تبم ، ذکر لبم هر دم رقیه است
زیباترین نامِ در این عالم رقیه است
از فتنه های این زمانه در امانم
تا آن زمان که محور دینم رقیه است