ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عمه جان ، پای من و حال شما دیدنی است
دل خون ، پای برهنه ، چه سفر کردنی است ؟!
عمه جان ، موی من و روی شما سوخت ، ببین
کعب نی پیرهنم را به تنم دوخت ، ببین
عمه جان پای مرا آبله ها آتش زد
سر بازار ، تو را هلهله ها آتش زد
سر بازار که رفتی سر سقا برگشت
هدف سنگ شدی و سر بابا برگشت
عمه در کوفه زنان بر غم تو خندیدند
خاک عالم به سرم ، خاک سرت پاشیدند
آه ، در کوفه سنان مست که شد ، شعری خواند
سر عباس تو را پیش نگاهت رقصاند
من و رنج و غم و اندوه اسارت ، اما
معجر از روی سرم رفته به غارت ، اما
عمه جان رخت اسارت چقَدَر پیرت کرد
خنده ی حرمله و شمر زمین گیرت کرد
عمه من علت پیری تو را فهمیدم
روی نیزه سر بابای خودم را دیدم