002

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


عمه جان ، پای من و حال شما دیدنی است

دل خون ،  پای برهنه ، چه سفر کردنی است ؟!

عمه جان ، موی من و روی شما سوخت ، ببین

کعب نی پیرهنم را به تنم دوخت ، ببین

عمه جان پای مرا آبله ها آتش زد

سر بازار ، تو را هلهله ها آتش زد

سر بازار که رفتی سر سقا برگشت

هدف سنگ شدی و سر بابا برگشت

عمه در کوفه زنان بر غم تو خندیدند

خاک عالم به سرم ، خاک سرت پاشیدند

آه ، در کوفه سنان مست که شد ، شعری خواند 

سر عباس تو را پیش نگاهت رقصاند

من و رنج و غم و اندوه اسارت ، اما

معجر از روی سرم رفته به غارت ، اما  

عمه جان رخت اسارت چقَدَر پیرت کرد

خنده ی حرمله و شمر زمین گیرت کرد

عمه من علت پیری تو را فهمیدم

روی نیزه سر بابای خودم را دیدم