ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
وه چه گلزاری که شوقش در کمین افتاده بود
صد بغل عطر گلش در آستین افتاده بود
برنگشت آخر دل مدهوش از گشت و گذار
بس که باغ چهره ی او دل نشین افتاده بود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
وه چه گلزاری که شوقش در کمین افتاده بود
صد بغل عطر گلش در آستین افتاده بود
برنگشت آخر دل مدهوش از گشت و گذار
بس که باغ چهره ی او دل نشین افتاده بود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بال در آیینه بشکن ، سایه در جوهر مکن
جوهر پرواز خواهی فکر بال و پر مکن
چون ورق برگشت ، برگشتی نباشد ناگزیر
پیش اوراق خزان ، آرایش دفتر مکن
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تا که خون در رگ است و جان به تنم
به عزیزت قسم که سینه زنم
آن که از گاهواره تا مردن
دیده اش از غمت تر است ، منم